۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۲۸
یهود شناسی (4)
این هم آخرین سری مقاله یهود شناسی...
ب:تعالیم و اعتقادات تلمودى
تلمود به عنوان یکى از منابع مهم،تفسیرى از تعالیم،عقاید،آداب و احکام یهودیت است که همواره مرجع یهودیان در تمام اعصار بوده و هست.این کتاب از دو بخش میشناه (متن اصلى) و گمارا (شرح متن اصلى) تشکیل شده است.میشناه بین سالهاى 190 تا 200 پس از میلاد،یعنى حدود یک قرن پس از ویران شدن هیکل توسط تیتوس رومى بوسیله یهودا هاناسى جمع آورى شد.گمارا نیز دو نوع است گماراى اورشلیم که در سال 400 و گماراى بابل که در سال 500 جمع آورى و تدوین شد.
صرفنظر از مباحثى که مربوط به شکل تلمود مىشود و اتفاقا اطلاع از آن هم ضرورى است، در این مقال مىخواهیم به محتواى تلمود به عنوان منبعى که عامل بسیارى از کینهتوزىها و نفرتها شده،نظرى هر چند مختصر بیافکنیم تا شاید ریشه مهم و اساسى یهود ستیزى در بعد اعتقادى آن را دریابیم.
در سال 1888 میلادى مطبوعات (مجله) مینروه روایت جالبى را از یک مطلب مربوط به نتایج حاصل از فعالیتهاى یک کمیته تحقیق که در سال 1240 میلادى به دستور سن لویى پادشاه فرانسه تشکیل شده بود چاپ کرد که هرگز مورد ابطال قرار نگرفت.پادشاه وقت فرانسه خواسته بود بداند که چرا یهودیان تا آن حد در فرانسه منفور هستند؟بدین منظور وى یک دادگاه سلطنتى به ریاست شخص خویش افتتاح کرد.کتاب تلمود،توسط یک نفر یهودى مسیحى شده که زبان عبرى را خوب سخن مىگفت،در معرض قضاوت دادگاه قرار گرفت.براى روشن شدن اصالت و اعتبار متون دینى تلمود،دادگاه از جچیل،خاخام پاریس به همراه دو خاخام دیگر به نامهاى یهودا سموئیل،و ژاکوب که دومى از خطباى مشهور فرانسه و اسپانیا بود،دعوت به عمل آورد تا در جلسات شرکت کنند.پادشاه منصف فرانسه سعى کرد تا بیشترى تمهیدات را تدارک ببیند که خاخامهاى نام برده بتوانند به راحتى از تلمود دفاع کنند و اصالت و اعتبار متون تلمودى را در محضر جلسه اثبات نمایند.على رغم همه اینها،دادگاه اجبارا به این نتیجه رسید که قوانین تلمودى مخالف و بلکه منافى و ناسازگار با هر گونه نظم اجتماعى است،و این مطلب منحصر به جوامع مسیحى نبود،بلکه در مورد هر اجتماع غیر یهودى مصداق داشت.در اثر همین تحقیقات بود که آن دادگاه بدین نتیجه رسید که تلمود نه تنها مکررا مریم مقدس را مورد اهانت قرار مىداد،بلکه حتى شک به وجود مىآورد که حضرت عیسى علیه السلام از یک مادر باکره به دنیا آمده است و جسارت را تا جایى پیش مىبرد که مىگفت عیسى علیه السلام فرزند سربازى به نام پاندارا و زنى بدکاره بود.مسیحیان وقتى شنیدند که خاخامهاى دعوت شده رأى بر صحت این سخنان ترجمه شده از روى تلمود مىدهند شگفت زده شدند.سن لویى،پادشاه فرانسه،در اثر رأى نهایى این دادگاه تحقیق و تفحص،فرمان داد که کتاب تلمود را به کلى بسوزانند.
با شنیدن این روایت یقینا،کنجکاوى براى اطلاع از محتواى تلمود بیشتر خواهد شد و این که چطور ممکن است از متون دینى یک قوم همچون یهودیت،نفرت برون تراود و اقوام و امم دیگر را از خود براند.مسلما در ابتدا باید بدانیم که دیدگاه یهودیان در خصوص اقوام و ملل دیگر چیست و چطور شده است که غیر یهودیان نسبت به یهودیان داراى این تنفر شدید هستند.
جنتیل یا گوئیم واژگانى هستند که مىتوان معناى غیر یهودى و یا بیگانه را بدان اطلاق نمود و این واژه از لغات محورى در ایجاد این تنفر است.یهودیان در فرهنگ و عقیده منحرف از شریعت حضرت موسى علیه السلام،بجاى اینکه خود را معتقد به دین موسوى بدانند،خود را از نژاد و خون یهودى مىدانند.مقدم بودن نژاد بر دین و مذهب در این قوم باعث شده است که آنان هیچ کس را به دین خود دعوت نکنند،و کسى را یهودى بدانند که مادرى یهودى داشته باشد.از همین رو«در موارد متعددى واژههاى کلى از قبیل«همانند تو»،«بیگانه»،یا حتى«انسان»به معنایى انحصار طلبانه و قوم گرایانه گرفته شدهاند.» در این دایره هر کسى که داراى نژادى غیر یهودى باشد به وى جنتیل یا گوئیم گفته مىشود و همین واژه کافى است تا کوهى از تبعیضات نژادى ناروا،در لفافهاى از احکام مذهبى علیه غیر یهودیان به عنوان حیوانات انسان نما بار شود.که در این فرصت کوتاه فهرستوار بدان نظرى مجمل خواهیم داشت.
1-اسرائیل شاهاک مىگوید: مقامات هلاخایى بر سر این ملاحظه که واژه«بیگانگان» (GENTILS) در این دیدگاه به همگى غیر یهودیان اشاره دارد به توافق رسیدهاند. 2-به نوشته کتاب هاتانیا،کتاب مقدس جنبش هابادى از شاخههاى قوى هاسیدیسم،غیر یهودیان مخلوقات شیطان هستند که مطلقا هیچ چیز نیکویى نزد آنان یافت نمىشود.تفاوت کیفى میان یهودیان و غیر یهودیان از مرحله جنینى وجود دارد. 3- بنابر حکم تلمود نجات یک غیر یهودى افتاده در چاه جایز نمىباشد.و اما نیز او را در چاه بیشتر فرو بردن نیز نباید.
4-در جنگ زمانى که لشکریان ما به یک یورش نهایى دست مىزنند.«هلاخا به آنها اجازه و فرمان مىدهد که حتى از غیر نظامیان خوب کشتار کنند،یعنى غیر نظامیانى که خود را چنین جلوه مىدهند» 5-«یک یهودى تعبدگرا از همان اوان جوانى در چهارچوب مطالعات مقدس خویش مىآموزد که بیگانگان با سگان قابل مقایسه هستند،که از آنها به نیکى یاد کردن گناه است.» 6-«نکته پذیرفته شده این است که در فریب بیگانگان به جاى مداواى آنان هیچ چیز قابل سرزنش نیست،اگر این کار خصومتى را بر نمىانگیزد» 7-دکتر مجاز نیست که یک روز سبت [براى نجات یک بیگانه]با درشکه جابجا شود.مگر اینکه آوردن عذر و بهانه غیر ممکن گردد.» 8-«حتى در برابر دستمزد نباید به یک زن غیر یهودى که روز سبت در حال زایمان است یارى رساند.از خصومت نیز نباید بیمى به دل راه داد.حتى زمانى که با چنین کمکى بىحرمتى به سبت در کار نباشد.» 9-«اگر دیده شود که یک کشتى که یهودیانى را حمل مىکند،در خطر است،وظیفه هر کسى است که سبت را بخاطر نجات او نقض نماید.با این وجود بنابر تفسیرى از خاخام عاکیوا ایگر (متوفى به سال 1873) ،این قاعده فقط زمانى اعتبار دارد که بدانند که یهودیان در عرشه کشتى هستند.اما اگر از هویت مسافران چیزى دانسته نباشد،[سبت]نباید نقض گردد.زیرا که بیشتر آدمهاى دنیا از زمره بیگانگان و غیر یهودیان هستند.بدین ترتیب از آنجا که احتمال بسیار کمى وجود دارد که کسى از مسافران یهودى باشد،باید گذاشت که غرق شوند.» 10- یک طبیب یهودى نباید یک بیمار غیر یهودى را مداوا نماید.ابن میمون که خود یک طبیب مشهور بود،در این زمینه بسیار صراحت دارد و مىگوید:«پس بدانید و آگاه باشید که مداواى یک بیگانه حتى در برابر دستمزد ممنوع است.[...]با این وجود اگر از او هراس دارید یا این که از خصومت او مىترسید او را در برابر دستمزد مداوا کنید. اما ممنوع است که این کار بىاجرت انجام گیرد» 11- یک یهودى نباید از شرابى بنوشد که یک بیگانه-سهمى-هر چه باشد-در ساختن آن داشته است.از آن مهمتر،شراب در یک بطرى باز،حتى اگر کاملا توسط یهودیان ساخته شده باشد،به محض آن که بیگانهاى بطرى را لمس کند یا دستش را از فراز سر آن بگذراند به یکى از محرمات بدل مىگردد.» 12-«همچنین مجموعهاى از قواعد وجود دارند که ستایش بیگانگان و اعمالشان را به هر نحو ممنوع مىسازند.» 13-«یهودى مومن که از برابر گورستانى مىگذرد،باید ورد لعنت بر زبان آورد اگر مردگان بیگانهاند.و ورد رحمت اگر گورستان یهودیان در میان است» 14-«تلموذ بر یهودیى که از نزدیک مسکنى که غیر یهودیان در آن سکونت دارند مىگذرد مقرر مىدارد که از خداوند ویرانى آن خانه را طلب نماید و اگر این خانه ویران است،خداوند را به خاطر انتقامجوییش شکرگزارى کند.» 15-«تلموذ و تمامى مقامات خاخامى قدیمى نه تنها صاحب شىء گمشده یک بیگانه را مجاز مىشمارند،بلکه قاطعانه باز گرداندن آن را ممنوع مىنمایند»
16-«بنابر دانشنامه تلموذى آن کس که با زن یک بیگانه روابط جسمانى دارد،مستوجب مجازات مرگ نیست.» 17-«نمىتوان روابط جنسى میان یک مرد یهودى و یک زن غیر یهودى را زنا توصیف کرد.بنا بر تلموذ،چنین روابطى از گناه حیوانیت ناشى مىگردند. (به همین دلیل،در کل فرض مىشود که بیگانگان پدرشان معلوم نیست» 18-«بیگانگان که (طبق هلاخا) دروغگویان مادرزاد هستند،گواهىشان در برابر یک دادگاه خاخامى هیچ ارزشى ندارد.در این زمینه موقعیت آنان همانند زنان،بردگان و صغیران یهودى است؛در عمل حتى بدتر است.» 19-«تلموذ هر نوع هبهاى را به یک بیگانه اکیدا ممنوع مىنماید.» 20-«شولهان عاروخ به صراحت بسیار مىگوید.دزدى کیفى (همراه با خشونت) اکیدا ممنوع است اگر قربانى یهودى باشد.اما همان عمل چون به دست یک یهودى،به زیان بیگانهاى انجام گردد به راستى ممنوع نیست.مگر در اوضاع و احوال خاصى،مثلا زمانى که بیگانگان تحت فرمانروایى ما نیستند»؛اما مجاز است«وقتى که آنان تحت فرمانروایى ما هستند». با رویت 20 بند مذکور که بنا بر نظر افرادى همچون پوپر،به یک تجدید نظر صادقانه در فکر یهودى نسبت به غیر یهودى نیاز است. 5 تصویرى از چهره یهود در ذهن متبادر مىشود که ممکن است در بعضى از موارد با واقعیات تطابق نداشته باشد.اسرائیل شاهاک یهودى در کتاب خود به این استثنائات نیز توجه مىدهد و خاطرنشان مىسازد که رعایت همین استثناء در بسیارى از موارد ضامن بقاى یهودیت در تمام اعصار بوده است و آن هم به دو دلیل: 1-احکام سخت علیه غیر یهودیان تنها در صورتى معلق مىماند که سودى بیشتر از اعمال احکام،نصیب یهودیان شود.این اصل را مىتوان در کتاب«تاریخ یهود،مذهب یهود»به عینه مشاهده کرد.
لوئیس مارشالکو در تأیید نظر مذکور در کتاب«فاتحین جهانى»مىگوید: یکى دیگر از حربههاى بىنهایت موثر یک نفر یهودى،توانمندى وى،مانند یک فرد دمدمى مزاج و متلون،در پذیرش رنگ محیط پیرامون خویش است.نام برده در فرانسه،مجارستان،انگلستان و یا هر جاى دیگرى که باشد،در زمینه محیط بومى آنجا ادغام مىشود.اما علیرغم این که وى در انگلستان همانند یک جنتلمن (آقاى) انگلیسى و در آمریکا نیز مانند یک یانکى واقعى به نظر مىآید،این مطلب صرفا نقاب دروغینى بیش نیست و کارى حساب شده براى دفاع از منافع خویش و همچنین کسب پیروزى است.
2-در صورتى که خطرى متوجه یهودیان شود و خصومت غیر یهودیان را علیه یهودیان برانگیزد،حکم تلمودى معلق مىماند.
و به همین دلایل و با رعایت همین استثنائات است که مثلا در آمریکا شاهد،حمایت عدهاى یهودى سرشناس همچون آبراهام هشل از نهضت مارتین لوتر کینگ هستیم.در حالیکه چگونه مىتوان با حمایت از سیاهان از حقوق فلسطینیان حتى حقوق فردى اولیهشان به این سادگى گذشت. در واقع«منافع خاص یهودیان[به عنوان تنها انگیزه]به همان گونه که براى کمونیستهایى که همین سیاهان را حمایت مىکردند،هدف یک«بهره بردارى»سیاسى از جماعت آفریقایى-آمریکایى بود،در مورد یهودیان،بنابر این بود که حمایت کور از اصل سیاست اسرائیل در خاورمیانه به دست آورند.»
ج:نظریه قوم یا نژاد برگزیده
شاید بتوان جواب تمام سؤالاتى که احیانا با خواندن عقاید تلمودى ایجاد مىشود و چرایى چنین تفکرى را علیه غیر یهودیان،در یک جمله خلاصه کرد.و آن اینکه«یهودیان خود را قوم برگزیده مىدانند»و به همین دلیل دیگران را نژاد پست قلمداد نموده،رفتارى متناسب با حیوانات با آنها دارند.
نژاد یا قوم برگزیده یکى دیگر از عوامل اصلى تضاد و تنفر غیر یهودیان از یهودیان است که همواره در متون اعتقادى آنان یافت مىشود.
یهودیان خویشتن را بازماندگان طوایفى مىدانند که در آغاز هزاره دوم پیش از میلاد در جنوب بین النهرین سکنى داشتند و سپس به سرزمین کنعان مهاجرت کردند.
نسلهاى بعد به مصر کوچیدند.در مصر مقهور ستم فراعنه شدند و زندگى مشقت بارى یافتند.در حوالى سال 1350 پیش از میلاد،موسى علیه السلام دین خود را اعلام کرد که برخلاف ادیان بین النهرین و مصر و کنعان بر بنیاد پرستش خداى یگانه استوار بود؛و در مهاجرتى معروف،ایشان را به سرزمین کنعان انتقال داد.بطور کامل در کنعان استقرار یافتند و در سالهاى پایانى هزاره دوم پیش از میلاد نخستین دولت خویش را در این منطقه به پا کردند.[...]در آغاز عبرانى نامیده مىشدند و سپس بنى اسرائیل،تنها از دوران تبعید گروهى از بزرگانشان در بابل (539-598 پیش از میلاد) به یهودى شهرت یافتند زیرا تبعیدیان از قبیله یهودا بودند. آقاى عبد الله شهبازى در ادامه تاریخچه قوم یهود مىگوید: یهودا نماد دورویى و خدعه در میان پسران یعقوب است.از سویى در ماجراى توطئه برادران علیه جان یوسف نقش اصلى را به دست دارد.و از سوى دیگر در نزد یعقوب، سایر برادران را مقصر و خود را دوستدار یوسف و عامل نجات جان او جلوه مىدهد.
او با این خدعه،سرانجام جانشین یوسف و فرمانرواى قوم بنى اسرائیل مىشود. شاید تبیین تفاوت و تمایز میان بنى اسرائیل و یهودا،ظاهرا در راستاى هدف این مقال نگنجد،ولى براى بحث نژادگرایى یهودیان و تأثیرات ارثى متعاقب آن بسیار لازم است.شاید هم بسیار لازم باشد که بدانیم«در قرآن کریم نیز،میان واژههاى بنى اسرائیل و یهود تفاوتى محسوس مىتوان دید.در قرآن،بنى اسرائیل به قوم پیامبرانى چون موسى علیه السلام اطلاق مىشود.» بدین معنا که رنگ و صبغه دینى در معرفى این قوم بسیار محسوس است و در مقابل«یهودیان به شدت ناسپاس و حریص بر دنیا،ربطى به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان یعقوب ندارند» .که لعن و نفرین خداوند بواسطه طغیانشان نصیب مىگردد و عاقبت به عنوان حزب شیطان معرفى مىشوند در واقع همین یهودیان بودند که«هفتاد پیغمبر در اول روز بکشتند و چندین زاهد برخاستند تا امر معروف کنند و ایشان را از قتل بازدارند و در آخر روز ایشان را نیز بکشتند.» یهودیان آغازگر انحراف به سمت دنیا و تمنیات دنیوى در رسالت راستین حضرت موسى بودند و به همین دلیل قومیت را به جاى دین و اعتقاد،محوریت بخشیدند.و پیامبران راستین خداوند را نه به عنوان هدایتگر بلکه به عنوان پادشاهان و نماد قدرت و شوکت خویش مىشمردند. و یقینا محدوده حکومتى یک پادشاه علیرغم یک پیامبر که امتى را در بردارد،به یک ملت و به معناى دقیق آن در یهودیت به قوم محدود مىشود.و آنچه اصالت مىیابد قوم یهود است و نه دین یهودى؛و یهودى آن است که مادرش،یهودى باشد و نه اعتقادى لزوما به دین یهودیت داشته باشد.و طبق نظر جاکوب کلاتکین «براى اینکه کسى جزء ملت یهود به شمار آید،لازم نیست به دین یهودیت یا مفاهیم معنوى آن معتقد باشد» و اتفاقا اگر زمانى متوجه شدیم که چرا یهودیان به تبلیغ دین خود نمىپردازند،باید به نکتهاى که گذشت،توجه نمود. و اما این مسیر انحرافى از کجا شروع مىشود و مایه تقویت فکرى آن از کجاست؟در این مورد بسیارى از محققین،متون اعتقادى را مستمسک بسیار خوبى براى تحقق این نیات مىدانند که فهرستوار بعضى از آنها را در عهد عتیق مرور مىکنیم.تا دریابیم که چگونه اندیشه قوم و یا ملت برگزیده مسیر عملى خود را پیموده است.
1-«شما منحصرا به خداوند،خدایتان تعلق دارید و او شما را از میان قومهاى روى زمین برگزیده است تا قوم خاص او باشید.» 2-«خداوند امروز طبق وعدهاش اعلام فرموده است که شما قوم خاص او هستید و باید تمامى قوانین او را اطاعت کنید»
3-«او از بین تمام مردم روى زمین شما را انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید.شما کوچکترین قوم روى زمین بودید.پس او شما را بسبب اینکه قومى بزرگتر از سایر قومها بودید برنگزید و محبت نکرد.بلکه به این دلیل که شما را دوست داشت و مىخواست عهد خود را که با پدرانتان بسته بود بجا آورد.به همین دلیل است که او را شما را با چنین قدرت و معجزات عجیب و بزرگى از بردگى در مصر رهانید»
4-«از میان همه اقوام،شما قوم خاص من خواهید بود،هر چند سراسر جهان مال من است.اما شما براى من ملتى مقدس خواهید بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهید کرد.»
فرازهاى مذکور از عهد عتیق دست آویزهاى مناسبى براى یهودیان بود تا برگزیدگى نژادى را بر برگزیدگى ایمانى اولویت داده،اهداف دنیوى خود را پیجویى نمایند.و بدین وسیله ملىگرایى در دین یهودیت را پىریزى کرده نژاد را مایه تفاخر بر دیگران بدانند.و با استفاده از دستمایههاى توراتى نظریات صریح و آشکارى از برگزیدگى این قوم عنوان نمایند که نمونههاى آن را مىتوان در اندیشه ناهوم سوکولف دید که در این مورد مىگوید:«در میان ملل متمدن،یهودیان بىگمان خالصترین نژادند» و یا در کلام الى ویزل به این نیت درونى یهودیان پى برد که یهودى را از هر کس دیگرى به انسانیت نزدیکتر مىداند و یا در لسان خاخام آیزنبرگ :«انسان هر چه یهودیتر باشد انسانتر است.» همین مفهوم و تعبیر را مىتوان در اثر موسى هس با ایدههاى نژاد یهودى خالص دریافت. موشه دایان نیز با این مفهوم،سخنى دارد که شنیدنى است.وى مىگوید: اگر کتاب کتابها یعنى توراتى هست؛و اگر قوم مقدسى هست؛سرزمین مقدسى نیز باید باشد. در واقع شاید نتوان بهتر از این اظهارات یافت که چگونه دین ابزار مطامع سیاسى شده است.
ویل دورانت در تاریخ تمدن،ملى گرایى را به عنوان نغمهاى مىداند که به سرود نفرت علیه یهودیان افزوده شد. همچنین«پروفسور کریستیان لاسن نخستین کسى بود که در 1847 سامى نژادان را از بسیارى جنبهها از نژاد آریا و دیگر نژادها برکنار شمرد» و نظرات مشخصى نسبت به این نژاد عنوان کرد که عمدتا عکس العمل طبیعى کسانى است که با داعیههاى قوم برگزیده روبرو هستند.وى این نژاد را این گونه معرفى مىکند:
از نظر مذهب انحصار طلب و گریزان از معاشرت،از نظر شعر و ادب طرفدار غزلسرایى و آثار غنایى،از نظر ویژگىهاى روانى،دستخوش عواطف و احساسات،و از نظر اجتماعى،نافذ و محیط شناس و در کار بازرگانى هوشیار و غیر قابل رقابت. رابرت فیورلیخت در خصوص برگزیدگى قوم یهود مىگوید که این اعتقاد«به منظور توجیه وجودشان به عنوان ملتى واحد و الهى کردن فتوحاتشان و به زانو در آوردن ملتهاى غیر برگزیده به کار گرفته شده است.» سومبارت نیز این جدایى میان یهودیان و اقوام دیگر را در ادعاى یهودیان به برگزیدگى خود مىداند که نهایتا موجب تنفر از آنان شده و زمینه لازم براى فریب غیر یهودى و چیرگى بر آن را فراهم مىنماید که البته تبعات منفى فراوانى را دامنگیر یهودیان کرده است.و بسیارى همچون اسرائیل شاهاک بر آن تصریح دارند که اسطوره نوین نژاد یهودى مهمترین نشانه ظاهرى و مشخصه یهود ستیزى نوین است و یا مردخاى کاپلان«ایده ملت برگزیده را نوعى خودپسندى و عشق به خود تلقى کرده و معتقد است این ایده یک ایده کثیف و نژادپرستانه است.» و در تاریخ شاهد آن هستیم که موجبات محدودیت براى یهودیان را فراهم نموده است.
علیرغم این محدودیت،یهودیان موجودیت خود را با توجه به احکام صریح خود،حفظ کرده و استمرار مىبخشیدند.بنا بر نظر صدوقیان«یهودیان باید همرنگ مردم دنیا شوند». در حالیکه«هرگز در ملل و اقوام دیگر حل نخواهند شد و هرگز هم آداب و خلقیات غریبهها را نخواهند پذیرفت.یک نفر یهودى،در هر موقعیتى یهودى باقى خواهد ماند» منتهى با بکارگیرى سلاح نفاق همچون دورهاى از تاریخ یهود در اسپانیا که بسیارى از آنان در ظاهر به دین مسیحیت گرویدند ولى همچنان بر آداب و عقاید خود در قرن پانزده استوار ماندند و به همین دلیل لقب مارانوس یا دروغین کیش را بر خود ضرب کردند. یهودیان علیرغم فشارهاى موجود با رفتار منافقانه خود توانستند در جوامع غیر یهودى خود را حفظ کنند و حتى در بسیارى از موارد از آمیزش با اقوام دیگر پرهیز نمایند.هنگام تشکیل حکومت جعلى خود نیز،قانونى را در سال 1953 به تصویب رساندند که ازدواج بین یهودیان و غیر یهودیان را با استناد به فرازهایى از عهد عتیق ممنوع ساختند.
گتو
«بر اساس فرهنگهاى انگلیسى،واژه گتو به احتمال زیاد از ریشه ایتالیایىBORGHETTO،مصغر BORGO،است،به معناى محله یا کوى در یک شهر.این کلمه در انگلیسىBOROUGHاست.کاربرد آن به مرور زمان متحول شده و سرانجام به محلههاى یهودى نشین کشورهاى اروپایى اختصاص یافت.» همچنین در باب معنى این واژه گفته شده که مشتق از نام یک کارخانه ریخته گرى در ایتالیا است که براى اولین بار در سال 1516 در منطقه ونتین براى تمرکز یهودیان در نظر گرفته شد. ویل دورانت در باب علل پیدایى گتوها معتقد است که«ونیز مدتهاى دراز پناهگاه خوبى براى یهودیان بود.چند بار اقداماتى براى اخراج یهودیان از آن شهر بعمل آمد (1487-1395) ، اما مجلس سناى ونیز به عنوان خدمتگزاران موثر تجارت و مالیه کشور از ایشان جانبدارى مىکرد.قسمت عمده تجارت صادراتى و نیز به دست بازرگانان یهودى انجام مىشد،و همچنین ایشان در وارد کردن پشم و ابریشم از اسپانیا و ادویه و مروارید از هندوستان سهم بسزایى داشتند.یهودیان ونیز به اختیار خود محلهاى را که به تبعیت از نام ایشان«جودکا»خوانده مىشد.
اشغال کرده بودند.در سال 1516 سناى ونیز پس از شور با سران قوم یهود مقرر ساخت که عموم یهودیان،به جز عده معدودى که اجازه مخصوص داشتند،در قسمتى از شهر که به نام گتو خوانده شد،سکنا گزینند؛و ظاهرا این نام از واژه ایتالیایى گتو (کارخانه ریخته گرى) آمده است.زیرا در آن محله یک چنین کارخانهاى وجود داشت.» شمار زیادى از محققین معتقدند که این محلههاى یهودى نشین با اختیار خود یهودیان انتخاب مىشد و آن طور که عدهاى تبلیغ مىکنند،یهودیان مجبور به سکونت در آن مناطق نبودهاند.
در واقع یهودیان با تمرکز در محلههاى یهودى نشین،جدایى خود از دیگران را به وضوح نشان مىدادند و اینکه نمىتوانند آشکارا با کسانى زندگى کنند که خود را از آنها برتر دانسته و آداب و رسوم خاص دارند.ضمن آنکه غیر یهودیان به واسطه بیگانه بودن،نمىتوانستند از فعالیت یهودیان در این محلهها آگاه شوند.در همین خصوص و علیرغم تصور قالبى که وجود دارد،آقاى شهبازى نویسنده کتاب«زرسالاران یهودى و پارسى،استعمار بریتانیا و ایران»نیز معتقد است که گتوها ضامن بقاى یهودیان و منافع آنها بوده،ضمن آنکه بعدها حربهاى براى مظلوم نمایى مىشود.
ایشان در این خصوص مىنویسد: چنین است داستان گتوها؛محلاتى که داوطلبانه و براى حفظ ساختار و اسرار درونى خود در آن زیستند و با سماجت،به رغم تمایل و گاه حتى بدگمانى و فشار جوامع میزبان،حاضر به ترک آن نشدند و آنگاه که این گتوها فرو پاشید،داستان آن را به پرچم مظلومیت خویش و لعن میزبانان بدل ساختند. موید این مفهوم،اعتراف یهودیان مبنى بر جارى بودن زندگى با تمام نیازهاى ضرورى در این محلهها بود.یهودیان اگر چه سعى دارند که زندگى در این محلهها را غیر قابل تحمل و تحمیلى و سخت جلوه دهند ولى خود معترف هستند که هر گتو یک کنیسه داشت جهت برگزارى مراسم و جشنهاى سالانه یهودیان (همچون پوریم) که حتى با برپایى مراسم شادمانى و نمایش،و با لعنت بر غیر یهودیانى همچون هامان این روزها را بزرگ مىداشتند در این محلهها با ذکر تمام تضییقاتى که مدعى بودند ولى آموزش در جریان بود و حتى مدعى هستند که یهودیان گتو صد در صد با سواد بودند.و این در مورد دختران نیز صادق بود.چرا که بچهها در سن 3 یا 4 سالگى پس از باز کردن زبان تحویل معلم کنیسه مىشدند. هر کنیسه در گتو محل عبادت،مشورت و حل اختلافات بود ضمن آنکه شریان زندگى را در دست داشت. در واقع یهودیان با تمرکز در این محلهها،موجودیت اعتقادى،نژادى،فرهنگى و اخلاقى خود را حفظ مىکردند و حتى اجازه نفوذ به دیگران در این گتوها را نمىدادند و در روزهاى خاصى نیز بیرون از آن رفت و آمد نمىکردند و شبها نیز آنرا مىبستند. یعنى یک جامعه کوچک محافظت شده و مقاوم در برابر کسانیکه بیگانه پنداشته مىشوند و به همین دلیل باید از آنها دورى جست.
با تمام این تفاصیل در برترى نژادى و برگزیدگى قومى و علیرغم تمام مساعى بکار گرفته شده از سوى یهودیان جهت القاى این شبهه که نژاد یهود اصالت ذاتى داشته و همین،دلیل برگزیدگى آن است و باید جدا از دیگران و جداى از سرنوشت دیگران زندگى کرده و تصمیم بگیرد،عدهاى از میان خودشان نظراتى متفاوت ارائه کردهاند.از جمله رافائل پاتاى،مدیر تحقیقات انستیتو تئودر هرتصل که مىگوید: یافتههاى مردم شناسى نشان مىدهد که برخلاف نظریه شایع،چیزى به نام نژاد یهود وجود ندارد.بررسى درباره یهودیان از مناطق مختلف جهان مسلم مىدارد که اینان از نظر ویژگىهاى جسمانى-قامت،وزن،رنگ پوست،بافت و رنگ مو،رنگ چشم،دنباله جمجمه،دنباله چهره،گروه خون و جز آن-شدیدا با هم فرق دارند. و به همین دلایل«استوار کردن صهیونیسم بر ایده مردم یهود،از نظر خاخام هیرش یک ارتداد محسوب مىشود.» یقینا یک چنین سوء استفادهاى از واژه ملت براى دین یهود جهت تحقق صهیونیسم،مجمع عمومى سازمان ملل را به عنوان مظهر اراده جهانى واداشت تا با 72 رأى موافق،35 رأى مخالف و 32 رأى ممتنع قطعنامه برابرى صهیونیسم با نژادپرستى را در 10 نوامبر 1975 به تصویب برساند. اگر چه حییم هرتزوگ از آن پس،سازمان ملل متحد را در مسیر تبدیل شدن به مرکز جهانى یهود ستیزى ارزیابى کرد. ولى بهرحال دریافت این حقیقت براى جهانیان لازم است که براى مقابله با یهود ستیزى باید همزمان با نژادپرستى یهودى مبارزه نمود.
د:خون براى فطیر مقدس
BLOOD IBLEواژهاى آشنا در منظر محققین یهود ستیز و به معناى«تهمت خون»است.
این اتهام در طول تاریخ حضور یهودیان در اروپا و سپس دیگر مناطق دنیا،همواره به عنوان یکى از عوامل اصلى ضدیت با یهودیان مطرح بوده است.
یهودیان در یکى از اعیاد خود به نام عید فطیر که از روز نودزهم ماه نیسان شروع مىشود،به مدت یکهفته از خوردن نان مایهدار نهى مىشوند. این نان ماتزو یا فطیر نامیده مىشود.که در تهیه آن از خون کودکان غیر یهودى استفاده مىگردد. این اتهام از دوران قرون وسطى تا قرن بیستم گسترانیده شده و در دوران معاصر نیز هر چند وقت یکبار شاهد مطرح شدن آن هستیم.عدهاى معتقدند که«این اتهام براى اولین بار به قضیه ویلیام نروژ بر مىگردد که در سال 1144 رخ داد.و تعدادى از یهودیان در پى پذیرش این گناه شکنجه شدند.و بسیارى از آنان نیز در نهایت قتل عام شدند.این موضوع در ادبیات انگلیسى هم وارد شد و داستانهاى کانتربرى از نمونههاى برجسته آن است.» نمونههاى بارزى از این اتهام را مىتوان در سال 1840 در دمشق و رودس به هنگام برپایى مراسم عید پسح مشاهده کرد که بنابر نظر ناهوم سوکوف در هفتم فوریه همان سال یک کشیش کاتولیک به نام پدر توماس در یکى از محلههاى شهر دمشق که وى در آنجا سکونت داشت ناپدید شد.از آنجا که این کشیش کاتولیک آخرین بار در نزدیکى آرایشگاه یک فرد یهودى دیده شده بود،این آرایشگر دستگیر،بازجویى و شکنجه شد.این یهودى که تاب تحمل شکنجه را نداشت چند تن از یهودیان سرشناس را به کشتن پدر توماس متهم کرد...در پى این اتهام،بسیارى از یهودیان بازداشت زندانى و براى اقرار به گناه به شدت شکنجه شدند.یهودیان در تلاش براى پایان بخشیدن به این رفتار هولناک،به محمد على پاشاى مصر متوسل شدند.و او نیز دستورات اکیدى در این باره صادر کرد.در اواخر همان سال یهودیان دوباره به ربودن یک پسر بچه متهم شدند. نمونه دیگر«اتهام قتل یک کودک غیر یهودى به مندل بیلیس در سال 1911 در روسیه است.که نهایتا منجر به زندانى شدن وى گشت» به طور کلى مواجهه یهودیان و مورخین وابسته به آنان،پیرامون تهمت خون،نفى کل قضیه و بر شمردن آن به عنوان یک توطئه علیه یهودیت است.آنها بطرق مختلف بر آن هستند که همواره این موضوع را به عنوان یک اتهام مطرح نمایند و بعضا شبهاتى ایجاد کنند که«مثلا تصور نوشیدن شراب سفید رنگ در ایام خاص توسط یهودیان،تصور نوشیدن خون مسیحیان را به اشتباه،ایجاد کرده است.» عدهاى«معتقدند که اتهام خون در میان تمام عناصر ادبیات ضد یهودى ویران کنندهترین اتهام است». و بشدت از این موضوع متعجب هستند که چگونه یک موضوعى با این وسعت از قرون وسطى تاکنون همچنان مطرح است و یهودیان همواره در پى انکار آن هستند.
گستردگى و اهمیت این موضوع به آن حد است که ویل دورانت در تاریخ تمدن از آن به عنوان یک مصیبت بزرگ براى یهودیان یاد مىکند و مىگوید: گر چه مىبایست مسیحیان اعتقاد داشته باشند که کشیش هنگام انجام دادن مراسم دینى قرص نان را تبدیل به جسم و خون مسیح مىسازد،اما برخى از مسیحیان مانند لالردها،نسبت به این امر مشکوک بودند.رواج داستانهایى راجع به نان مقدس و خون آمدن از آن،بر اثر زخم کارد یا خراش نوک سنجاق،موجب تحکیم این اعتقاد مىشد،و چه کسى جرئت مىکرد،به چنین عمل مهیبى دست بزند مگر یک یهودى؟ حبیب لوى نیز در کتاب«تاریخ یهود ایران»علیرغم انبوه نمونهها،بدون اندک استدلال و استنادى همچون سایر محققین یهودى در مقام انکار این موضوع بر مىآید و ریشه طرح این مسائل را در محبوبیت[!]یهودیان در نزد مسلمانان در یک نمونه واقع شده در تبریز مىداند که مسیحیان با حسادت و رقابتى که با یهودیان داشتهاند،این اتهام را وارد نمودهاند. آبا ابان نیز در کتاب خود بدون ارائه بیان مستدلى به بیان شرح این موضوع مىپردازد و اشاعه آن را از عوامل یهودستیزى مىداند و مىگوید: یکى از علل عمده عود روحیه ضدیت با یهود تهمت بىمعنى گرفتن خون مسیحیان براى نان فطیر بود تهمتى ناروا و دروغ که از روزگاران قدیم در بین ملتها شایع شده و هنوز خودنمایى مىکرد. جالب اینکه آبا ابان بدون ذکر اینکه چه دلیلى باعث طرح این موضوع در این گستره تاریخى شده،با بىمنطقى بارز ادامه مىدهد که«مسیحیان سفیه و نادان مىگفتند،یهودىها براى مراسم مذهبى عید فسح بخون مسیحیان احتیاج دارند،با این جهت در شب عید،مسیحیان را مىکشتند تا خون آنها را در خمیر مایه نان فطیر مخلوط کنند.» اگر چه یهودیان موفق به اخذ اعلامیه پاپ اینوسنت چهارم در باطل اعلام کردن تهمت ریختن خون مسیحیان در فطیر توسط یهودیان شدند. ولى خود نیز تعجب مىکنند که چرا هنوز سوزاندن تلمود تا قرن هجدهم ادامه داشته است.و تاکنون نیز این سؤال را در ذهن آگاهان بدون پاسخ گذاشتهاند که چگونه با این حجم گزارشات و اخبار از یک چنین موضوعى باز مىتوان آن را بدون ارائه دلیل منکر شد.آقاى شمس الدین رحمانى در موخره خود بر کتابى که پیرامون همین موضوع به نگارش در آمده است، این سوال را این گونه بررسى مىکند که به راستى چگونه مىتوان یک واقعه مشخص را در مدتى طولانى-از قرن 12 میلادى تا امروز-و در سطحى وسیع- از اروپا و خاورمیانه تا آسیا-شایعه و اتهام نامید.واقعا مردم کشورهاى مختلف با اعتقادات و مذاهب گوناگون،چرا این گونه-یکسان-خشمگین و انتقامجو،این اتهامات را مىپذیرند و نسبت به متهم این گونه عکس العمل نشان مىدهند؟چرا همین مردم که با یهود این گونه رفتار مىکنند با دیگر اقلیتها چنین برخوردى ندارند؟در واقع یا باید بپذیریم همه دنیا در طول قرون و اعصار، انسانهایى نادان و وحشى و خونخوار بودهاند و یهودیان مظلوم و بیگناه قربانى بدویت همه بشریت شدهاند و یا باور کنیم که واقعا چنین حادثهاى رخ مىداد و از چشم مردم پنهان نمىماند.
کما اینکه برخى از محققان هم به وجود چنین شیوهاى اقرار دارند.» تحقیقات خود یهودیان نیز بر تقویت یک چنین نظرى کمک مىنماید و نمونهاى از آن را مىتوان در خلاصه کرونولوژى یهودستیزى از انتشارات معتبر کتر پابلیشینگ هاوس در بیت المقدس در سال 1974 مشاهده کرد. این منبع بسیار معتبر-از نظر یهودیان-که دستى در تهیه دایرة المعارف معروف یهود دارد،در 158 بند به گاهشمار یهود ستیزى از 3 قرن قبل از میلاد تا 1970 مىپردازد که 12 بند آن مربوط به اتهام خون است.و حتى آبا ابان تا سال 1840 پانزده مورد از چنین اتهامى علیه یهودیان را در شهرهاى رومانى،لهستان،روسیه،ایتالیا و آلمان ذکر مىکند. و باز هم طرح این سوال که چگونه با ذکر این حجم از این اتهام به عنوان ریشه یهود ستیزى،باز هم عدهاى اصرار بر انکار آن دارند و یا حداقل مستدلا در صدد پاسخگویى به آن نیستند؟
برگرفته از وبلاگ استاد رائفی پور
سایت استاد نیز مصاف میباشد.
۹۳/۰۲/۰۵