مجاهدین فرهنگی

وبلاگ مطالب و مقالات مهدوی،صهیونیسم شناسی و فرهنگی

مجاهدین فرهنگی

وبلاگ مطالب و مقالات مهدوی،صهیونیسم شناسی و فرهنگی

مجاهدین فرهنگی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
این وبلاگ با مطالب و مقالات مهدوی،صهیونیسم شناسی و فرهنگی قصد آگاه سازی و تعجیل در فرج
منجی موعود(عج) دارد.قطعا نظرات،انتقادات و پیشنهادات شما راهگشای ماست.
آخرین نظرات
  • ۲ خرداد ۹۴، ۱۹:۰۷ - █▄█ █ █▀█ ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ ) █▄█ █ █▀█
    خیلی زیبا بود
۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۲۸

یهود شناسی (4)

این هم آخرین سری مقاله یهود شناسی...


ب:تعالیم و اعتقادات تلمودى‏

تلمود به عنوان یکى از منابع مهم،تفسیرى از تعالیم،عقاید،آداب و احکام یهودیت است که‏ همواره مرجع یهودیان در تمام اعصار بوده و هست.این کتاب از دو بخش میشناه (متن اصلى) و گمارا (شرح متن اصلى) تشکیل شده است.میشناه بین سالهاى 190 تا 200 پس از میلاد،یعنى‏ حدود یک قرن پس از ویران شدن هیکل توسط تیتوس رومى بوسیله یهودا هاناسى جمع آورى‏ شد.گمارا نیز دو نوع است گماراى اورشلیم که در سال 400 و گماراى بابل که در سال 500 جمع آورى و تدوین شد.
صرفنظر از مباحثى که مربوط به شکل تلمود مى‏شود و اتفاقا اطلاع از آن هم ضرورى است، در این مقال مى‏خواهیم به محتواى تلمود به عنوان منبعى که عامل بسیارى از کینه‏توزى‏ها و نفرت‏ها شده،نظرى هر چند مختصر بیافکنیم تا شاید ریشه مهم و اساسى یهود ستیزى در بعد اعتقادى آن را دریابیم.

در سال 1888 میلادى مطبوعات (مجله) مینروه  روایت جالبى را از یک مطلب‏ مربوط به نتایج حاصل از فعالیت‏هاى یک کمیته تحقیق که در سال 1240 میلادى‏ به دستور سن لویى پادشاه فرانسه تشکیل شده بود چاپ کرد که هرگز مورد ابطال‏ قرار نگرفت.پادشاه وقت فرانسه خواسته بود بداند که چرا یهودیان تا آن حد در فرانسه منفور هستند؟بدین منظور وى یک دادگاه سلطنتى به ریاست شخص‏ خویش افتتاح کرد.کتاب تلمود،توسط یک نفر یهودى مسیحى شده که زبان عبرى‏ را خوب سخن مى‏گفت،در معرض قضاوت دادگاه قرار گرفت.براى روشن شدن‏ اصالت و اعتبار متون دینى تلمود،دادگاه از جچیل،خاخام پاریس به همراه دو خاخام دیگر به نامهاى یهودا سموئیل،و ژاکوب که دومى از خطباى مشهور فرانسه و اسپانیا بود،دعوت به عمل آورد تا در جلسات شرکت کنند.پادشاه منصف فرانسه‏ سعى کرد تا بیشترى تمهیدات را تدارک ببیند که خاخام‏هاى نام برده بتوانند به‏ راحتى از تلمود دفاع کنند و اصالت و اعتبار متون تلمودى را در محضر جلسه اثبات‏ نمایند.على رغم همه اینها،دادگاه اجبارا به این نتیجه رسید که قوانین تلمودى‏ مخالف و بلکه منافى و ناسازگار با هر گونه نظم اجتماعى است،و این مطلب منحصر به جوامع مسیحى نبود،بلکه در مورد هر اجتماع غیر یهودى مصداق داشت.در اثر همین تحقیقات بود که آن دادگاه بدین نتیجه رسید که تلمود نه تنها مکررا مریم‏ مقدس را مورد اهانت قرار مى‏داد،بلکه حتى شک به وجود مى‏آورد که حضرت‏ عیسى علیه السلام از یک مادر باکره به دنیا آمده است و جسارت را تا جایى پیش مى‏برد که‏ مى‏گفت عیسى علیه السلام فرزند سربازى به نام پاندارا و زنى بدکاره بود.مسیحیان وقتى‏ شنیدند که خاخام‏هاى دعوت شده رأى بر صحت این سخنان ترجمه شده از روى‏ تلمود مى‏دهند شگفت زده شدند.سن لویى،پادشاه فرانسه،در اثر رأى نهایى این‏ دادگاه تحقیق و تفحص،فرمان داد که کتاب تلمود را به کلى بسوزانند.

با شنیدن این روایت یقینا،کنجکاوى براى اطلاع از محتواى تلمود بیشتر خواهد شد و این که‏ چطور ممکن است از متون دینى یک قوم همچون یهودیت،نفرت برون تراود و اقوام و امم دیگر را از خود براند.مسلما در ابتدا باید بدانیم که دیدگاه یهودیان در خصوص اقوام و ملل دیگر چیست و چطور شده است که غیر یهودیان نسبت به یهودیان داراى این تنفر شدید هستند.
جنتیل  یا  گوئیم  واژگانى هستند که مى‏توان معناى غیر یهودى و یا بیگانه را بدان اطلاق‏ نمود و این واژه از لغات محورى در ایجاد این تنفر است.یهودیان در فرهنگ و عقیده منحرف از شریعت حضرت موسى علیه السلام،بجاى اینکه خود را معتقد به دین موسوى بدانند،خود را از نژاد و خون یهودى مى‏دانند.مقدم بودن نژاد بر دین و مذهب در این قوم باعث شده است که آنان‏ هیچ کس را به دین خود دعوت نکنند،و کسى را یهودى بدانند که مادرى یهودى داشته باشد.از همین رو«در موارد متعددى واژه‏هاى کلى از قبیل«همانند تو»،«بیگانه»،یا حتى«انسان»به‏ معنایى انحصار طلبانه و قوم گرایانه گرفته شده‏اند.» در این دایره هر کسى که داراى نژادى غیر یهودى باشد به وى جنتیل یا گوئیم گفته مى‏شود و همین واژه کافى است تا کوهى از تبعیضات نژادى ناروا،در لفافه‏اى از احکام مذهبى علیه‏ غیر یهودیان به عنوان حیوانات انسان نما بار شود.که در این فرصت کوتاه فهرست‏وار بدان نظرى‏ مجمل خواهیم داشت.

1-اسرائیل شاهاک مى‏گوید: مقامات هلاخایى بر سر این ملاحظه که واژه«بیگانگان» (GENTILS) در این دیدگاه به‏ همگى غیر یهودیان اشاره دارد به توافق رسیده‏اند. 2-به نوشته کتاب هاتانیا،کتاب مقدس جنبش هابادى از شاخه‏هاى قوى هاسیدیسم،غیر یهودیان مخلوقات شیطان هستند که مطلقا هیچ چیز نیکویى نزد آنان یافت نمى‏شود.تفاوت‏ کیفى میان یهودیان و غیر یهودیان از مرحله جنینى وجود دارد. 3-  بنابر حکم تلمود نجات یک غیر یهودى افتاده در چاه جایز نمى‏باشد.و اما نیز او را در چاه‏ بیشتر فرو بردن نیز نباید.

4-در جنگ زمانى که لشکریان ما به یک یورش نهایى دست مى‏زنند.«هلاخا به آنها اجازه و فرمان مى‏دهد که حتى از غیر نظامیان خوب کشتار کنند،یعنى غیر نظامیانى که خود را چنین‏ جلوه مى‏دهند»  5-«یک یهودى تعبدگرا از همان اوان جوانى در چهارچوب مطالعات مقدس خویش‏ مى‏آموزد که بیگانگان با سگان قابل مقایسه هستند،که از آنها به نیکى یاد کردن گناه است.» 6-«نکته پذیرفته شده این است که در فریب بیگانگان به جاى مداواى آنان هیچ چیز قابل‏ سرزنش نیست،اگر این کار خصومتى را بر نمى‏انگیزد»     7-دکتر مجاز نیست که یک روز سبت  [براى نجات یک بیگانه‏]با درشکه جابجا شود.مگر اینکه آوردن عذر و بهانه غیر ممکن گردد.» 8-«حتى در برابر دستمزد نباید به یک زن غیر یهودى که روز سبت در حال زایمان است یارى‏ رساند.از خصومت نیز نباید بیمى به دل راه داد.حتى زمانى که با چنین کمکى بى‏حرمتى به‏ سبت در کار نباشد.» 9-«اگر دیده شود که یک کشتى که یهودیانى را حمل مى‏کند،در خطر است،وظیفه هر کسى‏ است که سبت را بخاطر نجات او نقض نماید.با این وجود بنابر تفسیرى از خاخام عاکیوا ایگر (متوفى به سال 1873) ،این قاعده فقط زمانى اعتبار دارد که بدانند که یهودیان در عرشه کشتى‏ هستند.اما اگر از هویت مسافران چیزى دانسته نباشد،[سبت‏]نباید نقض گردد.زیرا که بیشتر آدمهاى دنیا از زمره بیگانگان و غیر یهودیان هستند.بدین ترتیب از آنجا که احتمال بسیار کمى‏ وجود دارد که کسى از مسافران یهودى باشد،باید گذاشت که غرق شوند.» 10- یک طبیب یهودى نباید یک بیمار غیر یهودى را مداوا نماید.ابن میمون که خود یک‏ طبیب مشهور بود،در این زمینه بسیار صراحت دارد و مى‏گوید:«پس بدانید و آگاه باشید که‏ مداواى یک بیگانه حتى در برابر دستمزد ممنوع است.[...]با این وجود اگر از او هراس دارید یا این که از خصومت او مى‏ترسید او را در برابر دستمزد مداوا کنید. اما ممنوع است که این کار بى‏اجرت انجام گیرد»  11- یک یهودى نباید از شرابى بنوشد که یک بیگانه-سهمى-هر چه باشد-در ساختن آن‏ داشته است.از آن مهمتر،شراب در یک بطرى باز،حتى اگر کاملا توسط یهودیان ساخته شده‏ باشد،به محض آن که بیگانه‏اى بطرى را لمس کند یا دستش را از فراز سر آن بگذراند به یکى از محرمات بدل مى‏گردد.» 12-«همچنین مجموعه‏اى از قواعد وجود دارند که ستایش بیگانگان  و اعمالشان را به هر نحو ممنوع مى‏سازند.» 13-«یهودى مومن که از برابر گورستانى مى‏گذرد،باید ورد لعنت بر زبان آورد اگر مردگان‏ بیگانه‏اند.و ورد رحمت اگر گورستان یهودیان در میان است»  14-«تلموذ بر یهودیى که از نزدیک مسکنى که غیر یهودیان در آن سکونت دارند مى‏گذرد مقرر مى‏دارد که از خداوند ویرانى آن خانه را طلب نماید و اگر این خانه ویران است،خداوند را به‏ خاطر انتقامجوییش شکرگزارى کند.» 15-«تلموذ و تمامى مقامات خاخامى قدیمى نه تنها صاحب شى‏ء گمشده یک بیگانه را مجاز مى‏شمارند،بلکه قاطعانه باز گرداندن آن را ممنوع مى‏نمایند»

16-«بنابر دانشنامه تلموذى آن کس که با زن یک بیگانه روابط جسمانى دارد،مستوجب‏ مجازات مرگ نیست.» 17-«نمى‏توان روابط جنسى میان یک مرد یهودى و یک زن غیر یهودى را زنا توصیف کرد.بنا بر تلموذ،چنین روابطى از گناه حیوانیت ناشى مى‏گردند. (به همین دلیل،در کل فرض مى‏شود که بیگانگان پدرشان معلوم نیست» 18-«بیگانگان که (طبق هلاخا) دروغگویان مادرزاد هستند،گواهى‏شان در برابر یک دادگاه‏ خاخامى هیچ ارزشى ندارد.در این زمینه موقعیت آنان همانند زنان،بردگان و صغیران یهودى‏ است؛در عمل حتى بدتر است.» 19-«تلموذ هر نوع هبه‏اى را به یک بیگانه اکیدا ممنوع مى‏نماید.» 20-«شولهان عاروخ به صراحت بسیار مى‏گوید.دزدى کیفى (همراه با خشونت) اکیدا ممنوع است اگر قربانى یهودى باشد.اما همان عمل چون به دست یک یهودى،به زیان بیگانه‏اى‏ انجام گردد به راستى ممنوع نیست.مگر در اوضاع و احوال خاصى،مثلا زمانى که بیگانگان تحت‏ فرمانروایى ما نیستند»؛اما مجاز است«وقتى که آنان تحت فرمانروایى ما هستند». با رویت 20 بند مذکور که بنا بر نظر افرادى همچون پوپر،به یک تجدید نظر صادقانه در فکر یهودى نسبت به غیر یهودى نیاز است. 5 تصویرى از چهره یهود در ذهن متبادر مى‏شود که‏ ممکن است در بعضى از موارد با واقعیات تطابق نداشته باشد.اسرائیل شاهاک یهودى در کتاب‏ خود به این استثنائات نیز توجه مى‏دهد و خاطرنشان مى‏سازد که رعایت همین استثناء در بسیارى از موارد ضامن بقاى یهودیت در تمام اعصار بوده است و آن هم به دو دلیل: 1-احکام سخت علیه غیر یهودیان تنها در صورتى معلق مى‏ماند که سودى بیشتر از اعمال‏ احکام،نصیب یهودیان شود.این اصل را مى‏توان در کتاب«تاریخ یهود،مذهب یهود»به عینه‏ مشاهده کرد.

لوئیس مارشالکو در تأیید نظر مذکور در کتاب«فاتحین جهانى»مى‏گوید: یکى دیگر از حربه‏هاى بى‏نهایت موثر یک نفر یهودى،توانمندى وى،مانند یک فرد دمدمى مزاج و متلون،در پذیرش رنگ محیط پیرامون خویش است.نام برده در فرانسه،مجارستان،انگلستان و یا هر جاى دیگرى که باشد،در زمینه محیط بومى‏ آنجا ادغام مى‏شود.اما علیرغم این که وى در انگلستان همانند یک جنتلمن (آقاى) انگلیسى و در آمریکا نیز مانند یک یانکى واقعى به نظر مى‏آید،این مطلب صرفا نقاب دروغینى بیش نیست و کارى حساب شده براى دفاع از منافع خویش و همچنین کسب پیروزى است.

 2-در صورتى که خطرى متوجه یهودیان شود و خصومت غیر یهودیان را علیه یهودیان‏ برانگیزد،حکم تلمودى معلق مى‏ماند.

و به همین دلایل و با رعایت همین استثنائات است که مثلا در آمریکا شاهد،حمایت عده‏اى‏ یهودى سرشناس همچون آبراهام هشل از نهضت مارتین لوتر کینگ هستیم.در حالیکه چگونه‏ مى‏توان با حمایت از سیاهان از حقوق فلسطینیان حتى حقوق فردى اولیه‏شان به این سادگى‏ گذشت. در واقع«منافع خاص یهودیان‏[به عنوان تنها انگیزه‏]به همان گونه که براى‏ کمونیست‏هایى که همین سیاهان را حمایت مى‏کردند،هدف یک«بهره بردارى»سیاسى از جماعت آفریقایى-آمریکایى بود،در مورد یهودیان،بنابر این بود که حمایت کور از اصل سیاست‏ اسرائیل در خاورمیانه به دست آورند.»

ج:نظریه قوم یا نژاد برگزیده‏

شاید بتوان جواب تمام سؤالاتى که احیانا با خواندن عقاید تلمودى ایجاد مى‏شود و چرایى‏ چنین تفکرى را علیه غیر یهودیان،در یک جمله خلاصه کرد.و آن اینکه«یهودیان خود را قوم‏ برگزیده مى‏دانند»و به همین دلیل دیگران را نژاد پست قلمداد نموده،رفتارى متناسب با حیوانات با آنها دارند.

نژاد یا قوم برگزیده یکى دیگر از عوامل اصلى تضاد و تنفر غیر یهودیان از یهودیان است که‏ همواره در متون اعتقادى آنان یافت مى‏شود.

یهودیان خویشتن را بازماندگان طوایفى مى‏دانند که در آغاز هزاره دوم پیش از میلاد در جنوب بین النهرین سکنى داشتند و سپس به سرزمین کنعان مهاجرت کردند.

نسل‏هاى بعد به مصر کوچیدند.در مصر مقهور ستم فراعنه شدند و زندگى مشقت‏ بارى یافتند.در حوالى سال 1350 پیش از میلاد،موسى علیه السلام دین خود را اعلام کرد که برخلاف ادیان بین النهرین و مصر و کنعان بر بنیاد پرستش خداى یگانه استوار بود؛و در مهاجرتى معروف،ایشان را به سرزمین کنعان انتقال داد.بطور کامل در کنعان استقرار یافتند و در سالهاى پایانى هزاره دوم پیش از میلاد نخستین دولت‏ خویش را در این منطقه به پا کردند.[...]در آغاز عبرانى نامیده مى‏شدند و سپس‏ بنى اسرائیل،تنها از دوران تبعید گروهى از بزرگان‏شان در بابل (539-598 پیش از میلاد) به یهودى شهرت یافتند زیرا تبعیدیان از قبیله یهودا بودند. آقاى عبد الله شهبازى در ادامه تاریخچه قوم یهود مى‏گوید: یهودا نماد دورویى و خدعه در میان پسران یعقوب است.از سویى در ماجراى توطئه‏ برادران علیه جان یوسف نقش اصلى را به دست دارد.و از سوى دیگر در نزد یعقوب، سایر برادران را مقصر و خود را دوستدار یوسف و عامل نجات جان او جلوه مى‏دهد.

او با این خدعه،سرانجام جانشین یوسف و فرمانرواى قوم بنى اسرائیل مى‏شود. شاید تبیین تفاوت و تمایز میان بنى اسرائیل و یهودا،ظاهرا در راستاى هدف این مقال‏ نگنجد،ولى براى بحث نژادگرایى یهودیان و تأثیرات ارثى متعاقب آن بسیار لازم است.شاید هم‏ بسیار لازم باشد که بدانیم«در قرآن کریم نیز،میان واژه‏هاى بنى اسرائیل و یهود تفاوتى محسوس‏ مى‏توان دید.در قرآن،بنى اسرائیل به قوم پیامبرانى چون موسى علیه السلام اطلاق مى‏شود.» بدین‏ معنا که رنگ و صبغه دینى در معرفى این قوم بسیار محسوس است و در مقابل«یهودیان به شدت‏ ناسپاس و حریص بر دنیا،ربطى به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان یعقوب‏ ندارند»  .که لعن و نفرین خداوند بواسطه طغیانشان نصیب مى‏گردد و عاقبت به عنوان حزب‏ شیطان معرفى مى‏شوند  در واقع همین یهودیان بودند که«هفتاد پیغمبر در اول روز بکشتند و چندین زاهد برخاستند تا امر معروف کنند و ایشان را از قتل بازدارند و در آخر روز ایشان را نیز بکشتند.» یهودیان آغازگر انحراف به سمت دنیا و تمنیات دنیوى در رسالت راستین حضرت موسى‏ بودند و به همین دلیل قومیت را به جاى دین و اعتقاد،محوریت بخشیدند.و پیامبران راستین‏ خداوند را نه به عنوان هدایتگر بلکه به عنوان پادشاهان و نماد قدرت و شوکت خویش‏ مى‏شمردند. و یقینا محدوده حکومتى یک پادشاه علیرغم یک پیامبر که امتى را در بردارد،به‏ یک ملت و به معناى دقیق آن در یهودیت به قوم محدود مى‏شود.و آنچه اصالت مى‏یابد قوم یهود است و نه دین یهودى؛و یهودى آن است که مادرش،یهودى باشد و نه اعتقادى لزوما به دین‏ یهودیت داشته باشد.و طبق نظر جاکوب کلاتکین  «براى اینکه کسى جزء ملت یهود به شمار آید،لازم نیست به دین یهودیت یا مفاهیم معنوى آن معتقد باشد»  و اتفاقا اگر زمانى متوجه‏ شدیم که چرا یهودیان به تبلیغ دین خود نمى‏پردازند،باید به نکته‏اى که گذشت،توجه نمود. و اما این مسیر انحرافى از کجا شروع مى‏شود و مایه تقویت فکرى آن از کجاست؟در این مورد بسیارى از محققین،متون اعتقادى را مستمسک بسیار خوبى براى تحقق این نیات مى‏دانند که‏ فهرست‏وار بعضى از آنها را در عهد عتیق مرور مى‏کنیم.تا دریابیم که چگونه اندیشه قوم و یا ملت‏ برگزیده مسیر عملى خود را پیموده است.

1-«شما منحصرا به خداوند،خدایتان تعلق دارید و او شما را از میان قومهاى روى زمین‏ برگزیده است تا قوم خاص او باشید.»     2-«خداوند امروز طبق وعده‏اش اعلام فرموده است که شما قوم خاص او هستید و باید تمامى‏ قوانین او را اطاعت کنید»

3-«او از بین تمام مردم روى زمین شما را انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید.شما کوچکترین قوم روى زمین بودید.پس او شما را بسبب اینکه قومى بزرگتر از سایر قومها بودید برنگزید و محبت نکرد.بلکه به این دلیل که شما را دوست داشت و مى‏خواست عهد خود را که با پدرانتان بسته بود بجا آورد.به همین دلیل است که او را شما را با چنین قدرت و معجزات عجیب و بزرگى از بردگى در مصر رهانید»

 4-«از میان همه اقوام،شما قوم خاص من خواهید بود،هر چند سراسر جهان مال من است.اما شما براى من ملتى مقدس خواهید بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهید کرد.»

فرازهاى مذکور از عهد عتیق دست آویزهاى مناسبى براى یهودیان بود تا برگزیدگى نژادى را بر برگزیدگى ایمانى اولویت داده،اهداف دنیوى خود را پیجویى نمایند.و بدین وسیله ملى‏گرایى‏ در دین یهودیت را پى‏ریزى کرده نژاد را مایه تفاخر بر دیگران بدانند.و با استفاده از دستمایه‏هاى‏ توراتى نظریات صریح و آشکارى از برگزیدگى این قوم عنوان نمایند که نمونه‏هاى آن را مى‏توان‏ در اندیشه ناهوم سوکولف  دید که در این مورد مى‏گوید:«در میان ملل متمدن،یهودیان بى‏گمان‏ خالص‏ترین نژادند»  و یا در کلام الى ویزل  به این نیت درونى یهودیان پى برد که یهودى را از هر کس دیگرى به‏ انسانیت نزدیکتر مى‏داند  و یا در لسان خاخام آیزنبرگ  :«انسان هر چه یهودیتر باشد انسانتر است.» همین مفهوم و تعبیر را مى‏توان در اثر موسى هس  با ایده‏هاى نژاد یهودى خالص‏ دریافت. موشه دایان  نیز با این مفهوم،سخنى دارد که شنیدنى است.وى مى‏گوید: اگر کتاب کتاب‏ها یعنى توراتى هست؛و اگر قوم مقدسى هست؛سرزمین مقدسى نیز باید باشد. در واقع شاید نتوان بهتر از این اظهارات یافت که چگونه دین ابزار مطامع سیاسى شده است.

ویل دورانت در تاریخ تمدن،ملى گرایى را به عنوان نغمه‏اى مى‏داند که به سرود نفرت علیه‏ یهودیان افزوده شد. همچنین«پروفسور کریستیان لاسن نخستین کسى بود که در 1847 سامى نژادان را از بسیارى جنبه‏ها از نژاد آریا و دیگر نژادها برکنار شمرد»  و نظرات مشخصى‏ نسبت به این نژاد عنوان کرد که عمدتا عکس العمل طبیعى کسانى است که با داعیه‏هاى قوم‏ برگزیده روبرو هستند.وى این نژاد را این گونه معرفى مى‏کند:

از نظر مذهب انحصار طلب و گریزان از معاشرت،از نظر شعر و ادب طرفدار غزلسرایى‏ و آثار غنایى،از نظر ویژگى‏هاى روانى،دستخوش عواطف و احساسات،و از نظر اجتماعى،نافذ و محیط شناس و در کار بازرگانى هوشیار و غیر قابل رقابت. رابرت فیورلیخت در خصوص برگزیدگى قوم یهود مى‏گوید که این اعتقاد«به منظور توجیه‏ وجودشان به عنوان ملتى واحد و الهى کردن فتوحاتشان و به زانو در آوردن ملت‏هاى غیر برگزیده‏ به کار گرفته شده است.» سومبارت نیز این جدایى میان یهودیان و اقوام دیگر را در ادعاى یهودیان به برگزیدگى خود مى‏داند که نهایتا موجب تنفر از آنان شده و زمینه لازم براى فریب غیر یهودى و چیرگى بر آن را فراهم مى‏نماید  که البته تبعات منفى فراوانى را دامنگیر یهودیان کرده است.و بسیارى همچون‏ اسرائیل شاهاک بر آن تصریح دارند که اسطوره نوین نژاد یهودى مهمترین نشانه ظاهرى و مشخصه یهود ستیزى نوین است  و یا مردخاى کاپلان«ایده ملت برگزیده را نوعى خودپسندى و عشق به خود تلقى کرده و معتقد است این ایده یک ایده کثیف و نژادپرستانه است.» و در تاریخ‏ شاهد آن هستیم که موجبات محدودیت براى یهودیان را فراهم نموده است.

علیرغم این محدودیت،یهودیان موجودیت خود را با توجه به احکام صریح خود،حفظ کرده‏ و استمرار مى‏بخشیدند.بنا بر نظر صدوقیان«یهودیان باید همرنگ مردم دنیا شوند». در حالیکه«هرگز در ملل و اقوام دیگر حل نخواهند شد و هرگز هم آداب و خلقیات غریبه‏ها را نخواهند پذیرفت.یک نفر یهودى،در هر موقعیتى یهودى باقى خواهد ماند»  منتهى با بکارگیرى سلاح نفاق همچون دوره‏اى از تاریخ یهود در اسپانیا که بسیارى از آنان در ظاهر به دین‏ مسیحیت گرویدند ولى همچنان بر آداب و عقاید خود در قرن پانزده استوار ماندند و به همین‏ دلیل لقب مارانوس  یا دروغین کیش را بر خود ضرب کردند. یهودیان علیرغم فشارهاى موجود با رفتار منافقانه خود توانستند در جوامع غیر یهودى‏ خود را حفظ کنند و حتى در بسیارى از موارد از آمیزش با اقوام دیگر پرهیز نمایند.هنگام‏ تشکیل حکومت جعلى خود نیز،قانونى را در سال 1953 به تصویب رساندند که ازدواج بین‏ یهودیان و غیر یهودیان  را با استناد به فرازهایى از عهد عتیق ممنوع ساختند.

گتو

«بر اساس فرهنگهاى انگلیسى،واژه گتو به احتمال زیاد از ریشه ایتالیایى‏BORGHETTO،مصغر BORGO،است،به معناى محله یا کوى در یک شهر.این کلمه در انگلیسى‏BOROUGHاست.کاربرد آن به مرور زمان متحول شده و سرانجام به محله‏هاى یهودى نشین کشورهاى اروپایى اختصاص‏ یافت.» همچنین در باب معنى این واژه گفته شده که مشتق از نام یک کارخانه ریخته گرى در ایتالیا است که براى اولین بار در سال 1516 در منطقه ونتین براى تمرکز یهودیان در نظر گرفته شد. ویل دورانت در باب علل پیدایى گتوها معتقد است که«ونیز مدت‏هاى دراز پناهگاه خوبى‏ براى یهودیان بود.چند بار اقداماتى براى اخراج یهودیان از آن شهر بعمل آمد (1487-1395) ، اما مجلس سناى ونیز به عنوان خدمتگزاران موثر تجارت و مالیه کشور از ایشان جانبدارى‏ مى‏کرد.قسمت عمده تجارت صادراتى و نیز به دست بازرگانان یهودى انجام مى‏شد،و همچنین‏ ایشان در وارد کردن پشم و ابریشم از اسپانیا و ادویه و مروارید از هندوستان سهم بسزایى‏ داشتند.یهودیان ونیز به اختیار خود محله‏اى را که به تبعیت از نام ایشان«جودکا»خوانده مى‏شد.

اشغال کرده بودند.در سال 1516 سناى ونیز پس از شور با سران قوم یهود مقرر ساخت که عموم‏ یهودیان،به جز عده معدودى که اجازه مخصوص داشتند،در قسمتى از شهر که به نام گتو خوانده‏ شد،سکنا گزینند؛و ظاهرا این نام از واژه ایتالیایى گتو (کارخانه ریخته گرى) آمده است.زیرا در آن محله یک چنین کارخانه‏اى وجود داشت.» شمار زیادى از محققین معتقدند که این محله‏هاى یهودى نشین با اختیار خود یهودیان‏ انتخاب مى‏شد  و آن طور که عده‏اى تبلیغ مى‏کنند،یهودیان مجبور به سکونت در آن مناطق‏ نبوده‏اند.

در واقع یهودیان با تمرکز در محله‏هاى یهودى نشین،جدایى خود از دیگران را به وضوح‏ نشان مى‏دادند و اینکه نمى‏توانند آشکارا با کسانى زندگى کنند که خود را از آنها برتر دانسته و آداب و رسوم خاص دارند.ضمن آنکه غیر یهودیان به واسطه بیگانه بودن،نمى‏توانستند از فعالیت یهودیان در این محله‏ها آگاه شوند.در همین خصوص و علیرغم تصور قالبى که وجود دارد،آقاى شهبازى نویسنده کتاب«زرسالاران یهودى و پارسى،استعمار بریتانیا و ایران»نیز معتقد است که گتوها ضامن بقاى یهودیان و منافع آنها بوده،ضمن آنکه بعدها حربه‏اى براى‏ مظلوم نمایى مى‏شود.

ایشان در این خصوص مى‏نویسد: چنین است داستان گتوها؛محلاتى که داوطلبانه و براى حفظ ساختار و اسرار درونى‏ خود در آن زیستند و با سماجت،به رغم تمایل و گاه حتى بدگمانى و فشار جوامع‏ میزبان،حاضر به ترک آن نشدند و آنگاه که این گتوها فرو پاشید،داستان آن را به‏ پرچم مظلومیت خویش و لعن میزبانان بدل ساختند. موید این مفهوم،اعتراف یهودیان مبنى بر جارى بودن زندگى با تمام نیازهاى ضرورى در این محله‏ها بود.یهودیان اگر چه سعى دارند که زندگى در این محله‏ها را غیر قابل تحمل و تحمیلى‏ و سخت جلوه دهند ولى خود معترف هستند که هر گتو یک کنیسه داشت جهت برگزارى مراسم‏ و جشن‏هاى سالانه یهودیان (همچون پوریم) که حتى با برپایى مراسم شادمانى و نمایش،و با لعنت بر غیر یهودیانى همچون هامان این روزها را بزرگ مى‏داشتند  در این محله‏ها با ذکر تمام‏ تضییقاتى که مدعى بودند ولى آموزش در جریان بود و حتى مدعى هستند که یهودیان گتو صد در صد با سواد بودند.و این در مورد دختران نیز صادق بود.چرا که بچه‏ها در سن 3 یا 4 سالگى‏ پس از باز کردن زبان تحویل معلم کنیسه مى‏شدند. هر کنیسه در گتو محل عبادت،مشورت و حل اختلافات بود ضمن آنکه شریان زندگى را در دست داشت. در واقع یهودیان با تمرکز در این محله‏ها،موجودیت اعتقادى،نژادى،فرهنگى و اخلاقى خود را حفظ مى‏کردند و حتى اجازه نفوذ به دیگران در این گتوها را نمى‏دادند و در روزهاى خاصى نیز بیرون از آن رفت و آمد نمى‏کردند و شب‏ها نیز آنرا مى‏بستند. یعنى یک‏ جامعه کوچک محافظت شده و مقاوم در برابر کسانیکه بیگانه پنداشته مى‏شوند و به همین دلیل‏ باید از آنها دورى جست.

با تمام این تفاصیل در برترى نژادى و برگزیدگى قومى و علیرغم تمام مساعى بکار گرفته شده‏ از سوى یهودیان جهت القاى این شبهه که نژاد یهود اصالت ذاتى داشته و همین،دلیل برگزیدگى‏ آن است و باید جدا از دیگران و جداى از سرنوشت دیگران زندگى کرده و تصمیم بگیرد،عده‏اى از میان خودشان نظراتى متفاوت ارائه کرده‏اند.از جمله رافائل پاتاى،مدیر تحقیقات انستیتو تئودر هرتصل که مى‏گوید: یافته‏هاى مردم شناسى نشان مى‏دهد که برخلاف نظریه شایع،چیزى به نام نژاد یهود وجود ندارد.بررسى درباره یهودیان از مناطق مختلف جهان مسلم مى‏دارد که‏ اینان از نظر ویژگى‏هاى جسمانى-قامت،وزن،رنگ پوست،بافت و رنگ مو،رنگ‏ چشم،دنباله جمجمه،دنباله چهره،گروه خون و جز آن-شدیدا با هم فرق دارند. و به همین دلایل«استوار کردن صهیونیسم بر ایده مردم یهود،از نظر خاخام هیرش یک‏ ارتداد محسوب مى‏شود.» یقینا یک چنین سوء استفاده‏اى از واژه ملت براى دین یهود جهت تحقق صهیونیسم،مجمع‏ عمومى سازمان ملل را به عنوان مظهر اراده جهانى واداشت تا با 72 رأى موافق،35 رأى مخالف و 32 رأى ممتنع قطعنامه برابرى صهیونیسم با نژادپرستى را در 10 نوامبر 1975 به تصویب‏ برساند. اگر چه حییم هرتزوگ از آن پس،سازمان ملل متحد را در مسیر تبدیل شدن به مرکز جهانى یهود ستیزى ارزیابى کرد. ولى بهرحال دریافت این حقیقت براى جهانیان لازم است که‏ براى مقابله با یهود ستیزى باید همزمان با نژادپرستى یهودى مبارزه نمود.

د:خون براى فطیر مقدس

  BLOOD IBLEواژه‏اى آشنا در منظر محققین یهود ستیز و به معناى«تهمت خون»است.

این اتهام در طول تاریخ حضور یهودیان در اروپا و سپس دیگر مناطق دنیا،همواره به عنوان‏ یکى از عوامل اصلى ضدیت با یهودیان مطرح بوده است.

یهودیان در یکى از اعیاد خود به نام عید فطیر که از روز نودزهم ماه نیسان شروع مى‏شود،به‏ مدت یکهفته از خوردن نان مایه‏دار نهى مى‏شوند. این نان ماتزو  یا فطیر نامیده مى‏شود.که در تهیه آن از خون کودکان غیر یهودى استفاده مى‏گردد. این اتهام از دوران قرون وسطى تا قرن بیستم گسترانیده شده و در دوران معاصر نیز هر چند وقت یکبار شاهد مطرح شدن آن هستیم.عده‏اى معتقدند که«این اتهام براى اولین بار به قضیه‏ ویلیام نروژ بر مى‏گردد که در سال 1144 رخ داد.و تعدادى از یهودیان در پى پذیرش این گناه‏ شکنجه شدند.و بسیارى از آنان نیز در نهایت قتل عام شدند.این موضوع در ادبیات انگلیسى هم‏ وارد شد و داستان‏هاى کانتربرى از نمونه‏هاى برجسته آن است.» نمونه‏هاى بارزى از این اتهام را مى‏توان در سال 1840 در دمشق و رودس به هنگام برپایى‏ مراسم عید پسح مشاهده کرد که بنابر نظر ناهوم سوکوف در هفتم فوریه همان سال یک کشیش‏ کاتولیک به نام پدر توماس در یکى از محله‏هاى شهر دمشق که وى در آنجا سکونت داشت ناپدید شد.از آنجا که این کشیش کاتولیک آخرین بار در نزدیکى آرایشگاه یک فرد یهودى دیده شده‏ بود،این آرایشگر دستگیر،بازجویى و شکنجه شد.این یهودى که تاب تحمل شکنجه را نداشت‏ چند تن از یهودیان سرشناس را به کشتن پدر توماس متهم کرد...در پى این اتهام،بسیارى از یهودیان بازداشت زندانى و براى اقرار به گناه به شدت شکنجه شدند.یهودیان در تلاش براى‏ پایان بخشیدن به این رفتار هولناک،به محمد على پاشاى مصر متوسل شدند.و او نیز دستورات‏ اکیدى در این باره صادر کرد.در اواخر همان سال یهودیان دوباره به ربودن یک پسر بچه متهم‏ شدند. نمونه دیگر«اتهام قتل یک کودک غیر یهودى به مندل بیلیس  در سال 1911 در روسیه‏ است.که نهایتا منجر به زندانى شدن وى گشت»  به طور کلى مواجهه یهودیان و مورخین وابسته به آنان،پیرامون تهمت خون،نفى کل قضیه و بر شمردن آن به عنوان یک توطئه علیه یهودیت است.آنها بطرق مختلف بر آن هستند که همواره‏ این موضوع را به عنوان یک اتهام مطرح نمایند و بعضا شبهاتى ایجاد کنند که«مثلا تصور نوشیدن شراب سفید رنگ در ایام خاص توسط یهودیان،تصور نوشیدن خون مسیحیان را به‏ اشتباه،ایجاد کرده است.» عده‏اى«معتقدند که اتهام خون در میان تمام عناصر ادبیات ضد یهودى ویران کننده‏ترین‏ اتهام است».  و بشدت از این موضوع متعجب هستند که چگونه یک موضوعى با این وسعت از قرون وسطى تاکنون همچنان مطرح است و یهودیان همواره در پى انکار آن هستند.

گستردگى و اهمیت این موضوع به آن حد است که ویل دورانت در تاریخ تمدن از آن به عنوان‏ یک مصیبت بزرگ براى یهودیان یاد مى‏کند و مى‏گوید: گر چه مى‏بایست مسیحیان اعتقاد داشته باشند که کشیش هنگام انجام دادن مراسم‏ دینى قرص نان را تبدیل به جسم و خون مسیح مى‏سازد،اما برخى از مسیحیان‏ مانند لالردها،نسبت به این امر مشکوک بودند.رواج داستان‏هایى راجع به نان‏ مقدس و خون آمدن از آن،بر اثر زخم کارد یا خراش نوک سنجاق،موجب تحکیم‏ این اعتقاد مى‏شد،و چه کسى جرئت مى‏کرد،به چنین عمل مهیبى دست بزند مگر یک یهودى؟  حبیب لوى نیز در کتاب«تاریخ یهود ایران»علیرغم انبوه نمونه‏ها،بدون اندک استدلال و استنادى همچون سایر محققین یهودى در مقام انکار این موضوع بر مى‏آید و ریشه طرح این‏ مسائل را در محبوبیت‏[!]یهودیان در نزد مسلمانان در یک نمونه واقع شده در تبریز مى‏داند که‏ مسیحیان با حسادت و رقابتى که با یهودیان داشته‏اند،این اتهام را وارد نموده‏اند. آبا ابان نیز در کتاب خود بدون ارائه بیان مستدلى به بیان شرح این موضوع مى‏پردازد و اشاعه آن را از عوامل یهودستیزى مى‏داند و مى‏گوید: یکى از علل عمده عود روحیه ضدیت با یهود تهمت بى‏معنى گرفتن خون مسیحیان‏ براى نان فطیر بود تهمتى ناروا و دروغ که از روزگاران قدیم در بین ملت‏ها شایع‏ شده و هنوز خودنمایى مى‏کرد. جالب اینکه آبا ابان بدون ذکر اینکه چه دلیلى باعث طرح این موضوع در این گستره تاریخى‏ شده،با بى‏منطقى بارز ادامه مى‏دهد که«مسیحیان سفیه و نادان مى‏گفتند،یهودى‏ها براى‏ مراسم مذهبى عید فسح بخون مسیحیان احتیاج دارند،با این جهت در شب عید،مسیحیان را مى‏کشتند تا خون آنها را در خمیر مایه نان فطیر مخلوط کنند.» اگر چه یهودیان موفق به اخذ اعلامیه پاپ اینوسنت چهارم در باطل اعلام کردن تهمت‏ ریختن خون مسیحیان در فطیر توسط یهودیان شدند. ولى خود نیز تعجب مى‏کنند که چرا هنوز سوزاندن تلمود تا قرن هجدهم ادامه داشته است.و تاکنون نیز این سؤال را در ذهن آگاهان‏ بدون پاسخ گذاشته‏اند که چگونه با این حجم گزارشات و اخبار از یک چنین موضوعى باز مى‏توان‏ آن را بدون ارائه دلیل منکر شد.آقاى شمس الدین رحمانى در موخره خود بر کتابى که پیرامون‏ همین موضوع به نگارش در آمده است،  این سوال را این گونه بررسى مى‏کند که به راستى چگونه‏ مى‏توان یک واقعه مشخص را در مدتى طولانى-از قرن 12 میلادى تا امروز-و در سطحى وسیع- از اروپا و خاورمیانه تا آسیا-شایعه و اتهام نامید.واقعا مردم کشورهاى مختلف با اعتقادات و مذاهب گوناگون،چرا این گونه-یکسان-خشمگین و انتقامجو،این اتهامات را مى‏پذیرند و نسبت‏ به متهم این گونه عکس العمل نشان مى‏دهند؟چرا همین مردم که با یهود این گونه رفتار مى‏کنند با دیگر اقلیت‏ها چنین برخوردى ندارند؟در واقع یا باید بپذیریم همه دنیا در طول قرون و اعصار، انسانهایى نادان و وحشى و خونخوار بوده‏اند و یهودیان مظلوم و بیگناه قربانى بدویت همه‏ بشریت شده‏اند و یا باور کنیم که واقعا چنین حادثه‏اى رخ مى‏داد و از چشم مردم پنهان نمى‏ماند.

کما اینکه برخى از محققان هم به وجود چنین شیوه‏اى اقرار دارند.»  تحقیقات خود یهودیان نیز بر تقویت یک چنین نظرى کمک مى‏نماید و نمونه‏اى از آن را مى‏توان در خلاصه کرونولوژى یهودستیزى از انتشارات معتبر کتر پابلیشینگ هاوس در بیت المقدس در سال 1974 مشاهده کرد. این منبع بسیار معتبر-از نظر یهودیان-که دستى در تهیه دایرة المعارف معروف یهود  دارد،در 158 بند به گاهشمار یهود ستیزى از 3 قرن قبل از میلاد تا 1970 مى‏پردازد که 12 بند آن مربوط به اتهام خون است.و حتى آبا ابان تا سال 1840 پانزده مورد از چنین اتهامى علیه یهودیان را در شهرهاى رومانى،لهستان،روسیه،ایتالیا و آلمان‏ ذکر مى‏کند. و باز هم طرح این سوال که چگونه با ذکر این حجم از این اتهام به عنوان ریشه یهود ستیزى،باز هم عده‏اى اصرار بر انکار آن دارند و یا حداقل مستدلا در صدد پاسخگویى به آن نیستند؟

برگرفته از وبلاگ استاد رائفی پور

سایت استاد نیز مصاف میباشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً